دوشنبه, 10 ارديبهشت 1403   20. شوال 1445
 
instagram twtr fbk telegram Aparat

پيامبر؛ اخلاق و مديريت

 

نویسنده: دکتر محمد مسجد جامعی

    

اسلام در مکه ظهور یافت. پیامبر و اجدادشان خود متولد مکه بودند و لذا همه، ایشان و اجداد و سوابق خانوادگی‌شان را می‌شناختند. حضرت در مکه سیزده سال مکیان را به اسلام دعوت کرد و جز عده‌ای اندک که عموماً غیر قریشی و بعضاً قریشی بودند، این دین را نپذیرفتند.

نقطه عطف بزرگ در دعوت به اسلام از مدینه آغاز می‌شود و نقطه عطف دیگر که موجب پذیرش مکیان شد، به فتح این شهر باز می‌گردد و از این پس است که اسلام به سرعت شبه جزیره را درمی‌نوردد و به هنگام رحلت پیامبر کم و بیش تمامی این قلمرو وسیع، این دین را می‌پذیرد.

دوران رسالت پیامبر بیست و سه سال به طول ‌انجاميد و موفقیت ایشان در تبلیغ اسلام و بلکه نهادینه کردن آن  و ایجاد نهادها و سازمان‌ها و تأسیس قوانین مختلف، به واقع شگفت آور است. با جرأت می‌توان گفت که هیچ شخصیت تاریخی تاثیرگذار دیگری تا بدین حدّ موفق نبوده است. مضافاً که این دین پس از رحلت پیامبر سرزمین‌های دیگر را درنوردید و در عموم مقاطع تاریخی‌اش به عنوان پر پیروترین دین و در حال حاضر به عنوان دومین دین بزرگ حضور دارد.

روش پیامبر در مکه به کلی متفاوت با مدینه است. زیبایی ادبی و بلاغی قرآن به همراه مفاهیم بلند و عمیق آن، در کنار مدارا و بردباری و اخلاق بزرگوارانه حضرت احتمالاً مهمترین عامل در جذب به اسلام مكيان است كه البته پس از فتح اين شهر رخ داد. بدون شک در مدینه این همه وجود دارد، نکته در مدیریت بسیار هوشمندانه پیامبر است. پس از هجرت به مدينه، چه در آنجا كه به مديريت شهر و جامعه مدينه مربوط مي‌شود و چه سياست عمومي ايشان بويژه در مورد مكيان؛ و اینکه جنابش چگونه از تمامی ظرفیت‌هاي فردی و جمعی و حتی نهادهای موجود در آن زمان، به نفع ابلاغ رسالت خود استفاده کرد. تلاش می‌شود به مهمترین نکات اشارت رود.

***

1-مکه عملاً مرکز منطقه حجاز بود. حجاز بخشی است از شبه جزیره العرب. شبه جزیره را مناطق مختلفی بود که ساکنانش به دلائلی تاریخی و غیر تاریخی با یکدیگر رقابت و بلکه خصومت داشتند. این رقابت‌ها و دشمنی‌ها بعدها در شکل دادن به تحولات اسلامی نقشی تعیین کننده داشت، خصوصاً از نیمه دوم خلافت عثمان به بعد.

مرکزیت مکه برای حجاز واقعیتی پذیرفته شده بود و همگان بدان اعتراف داشتند. البته این مرکزیت بسیار متفاوت بود با مفهوم پایتختی، چنانکه در امپراطوری‌ها و یا حکومت‌های کوچک و بزرگ آن دوران وجود داشت. اصولاً در اين منطقه قدرت متمركزي وجود نداشت، و لذا ساختارها و روان شناسي فردي و اجتماعي متناسب با آن هم، وجود نداشت.

این مرکزیت مرکزیتی تاریخی، اعتقادی، ادبی، مالی، تجاری و فرهنگی بود و آنچه این همه را تشدید و بلکه ایجاد می‌کرد خانه کعبه و مراسم حج بود که عموم حجازیان سخت بدان ملتزم بودند. البته موقعیت این شهر را که تقریباً در میانه راه تجاری بین شام و یمن قرار داشت، در این میان سهم بزرگی است. مضافاً که فروپاشیدن سپاهيان ابرهه که به قصد تخریب کعبه آمده بود، نيز واجد نهايت اهميت است. از آن پس است که عموم اعراب و خاصه حجازیان با احترام و بلکه تقدیس به مکه می‌نگرند و متناسب با آن موقعیت قریشیان افزایش می‌یابد.

گویا جنگ طولانی و بی سرانجام و فرسایشی خسروپرویز و رومیان به اهمیت یافتن این راه تجاری و ثروتمندتر شدن مكيان، کمک فراوانی کرده بود. اگرچه رقابت و جنگی دائمی بین ساسانیان و رومیان وجود داشت، امّا به دلیل کوتاهی زمان جنگ، راه‌های تجاری آسیب چندانی نمی‌دید، امّا جنگ ایام خسروپرویز بیش از حدّ به طول انجامید که عوارض فراوانی داشت و از جمله آنها خستگی و فرسودگی دو سپاه و فقر و نگرانی توده مردم و بدبيني نسبت به نظام حاكم و نیز کم فروغی راه‌های تجاری آن ایام بود.

     

2- مکه علیرغم شرائط طبیعی و زیستی بسیار دشوارش به دلائلی که به بخشی از آنها اشارت رفت، به چنین جایگاهی ارتقا یافت و در این میان اقدامات بزرگان مکه را که عموماً از قبیله قریش بودند، سهم بزرگی بود. آنها کوشیدند شبکه بزرگ و درهم تنیده‌ای ایجاد کنند که خود در رأس آن باشند. آنان برای خانه کعبه و مراسم حج در مجموع چهارده منصب تعريف کردند که به جز تعداد معدودی از آنها، بقیه صرفاً جنبه تشریفاتی داشت و برای آن بود که بزرگان خاندان‌های معتبر قریشی هریک مقام و منصبی داشته باشند. اين چهارده منصب بعدها توسط پيامبر تنها به دو منصب «سقايت» و «سدانت» تقليل يافت.

این شبکه عملاً اقتصاد و تجارت منطقه را در دست داشت. اضافه بر آن زیر نظر خود قريشيان بود که امور مالی جریان می‌یافت و در رأس آن پرداخت وام با بهره‌های بسیار سنگین و کمرشکن بود. عباس بن عبدالمطلب از جمله همین افراد بود که پیامبر در خطبه معروفش در منی هنگامی که معاملات ربوی را ممنوع می‌سازد، از او نام می‌برد. به جز این آنها از اعتقادات و آداب و رسوم حاجیان به نفع بهره‌مندی مالی، استفاده می‌کردند. بدین معنی که می‌گفتند در صورتی حج آنان قبول خواهد بود که از پارچه‌هایی که آنان می‌فروشند، استفاده کنند. این اعتقاد تا بدانجا رسوخ يافت که کسانی که توان خرید این پارچه‌ها را نداشتند، برهنه طواف می‌کردند. عجیب‌تر این بود که می‌گفتند به هنگام ادای مراسم حج آنها می‌باید از مواد غذایی آنان استفاده کنند و اين شرط قبولي اعمال آنهاست.

طبیعتاً اعرابی که به حج می‌آمدند بسیاری از مایحتاج خود را از مکیان می‌خریدند. عملاً تجارت در تیول آنان بود. آنان بودند که بازار را می‌شناختند و سرمایه کافی برای تجارتی که عمدتاً بین شام و یمن بود، در اختیار داشتند و احیاناً تجارت با نقاط دوردست‌تری چون ایران و حبشه و مصر و هند و روم. در عین حال بعد اقتصادی و مالی بخشی از این شبکه بود. اصل این بود که بزرگان مکه در رأس امور قرار گیرند و بزرگی و سروری‌شان را همگان بپذیرند که لازمه آن ایجاد و تقویت اعتقادات و فرهنگ و آداب و رسومی بود که بتواند بدین هدف یاری رساند. از اصرار به حفظ آنچه از پدران بدانها رسیده بود تا دامن زدن به اعتقادات قدیمی خرافی و تا شاعر و کاهن و بالاخره ساحر خواندن پیامبر و صفات ديگري كه شايسته ذكر نيست؛ و اینکه به سخنانش و به آیاتی که می‌خواند گوش فرا ندهید که مسحور خواهید شد، و تا توهین و استهزاء نسبت به حضرتش و اینکه او فردی است همچون دیگران که نمی‌تواند معجزه کند و اگر احیانا چنین کند ناشی از قدرت سحر و چشم‌بندی اوست و اینکه هدف او در نهایت ریاست بر ما است.

     

3- ناگفته نماند که بزرگان شهر به لحاظ علمی و فرهنگی و ادبی به مراتب برجسته‌تر از مردمان عادی بودند و عملاً توده مردم و توده حجازیان و حاجیان، برتری آنان را پذیرفته بودند و طبیعتاً به سخنان‌شان گوش فرا می‌دادند. به هنگام حضور پیامبر در مکه، این شهر در اوج شکوفایی ادبی و به عنوانی فرهنگی خود بود و پاسدارانش نخبگانی بودند که ذکرشان گذشت.

چنین شبکه‌ای که روز بروز نیرومندتر و درهم تنیده‌تر می‌شد، پیوسته ستمگرتر نیز می‌شد و این جریانی طبیعی بود. هنگامی که نظام کنترل کننده‌ای وجود نداشته باشد، نتیجه چنین می‌شود. ظلم و ستم حاکم، گروهی از جوانمردان قریشی را برانگیخت که تجمع کنند و مظلومان را یاری رسانند. این همان داستان پیدایش «حلف الفضول» است که گویا بیست سال پیشتر از بعثت پیامبر سامان گرفت. چنین جریانی خود بهترین گواه بر رواج ظلم و ستمی بود که توسط بزرگان شهر نسبت به بی کسان و بینوایان که عموماً غیر مکی بودند، اعمال می‌شد.

داستان در مورد حلف‌الفضول چنین است. فردی یمنی به مکه می‌آید و جنسی را به عاص بن وائل، پدر عمروعاص، می‌فروشد، امّا بهایش را نمی‌پردازد. او به نزد قریشیان شکایت می‌برد، اما چون عاص خود از قریش بود به او اعتنایی نمی‌کنند. یمنی به اجبار به بالای کوه می‌رود و دادخواهی می‌کند. دادخواهی او گروهی از جوانمردان را برمی‌انگیزد و هم پیمان می‌شوند که در چنین مواردی به کمک مظلومان برخیزند و گویا پیامبر خود به این جمع می‌پیوندد و بعدها می‌فرماید اگر باز هم مرا به چنین تجمع‌هایی دعوت کنند، خواهم پذیرفت.

آنچه در برابر پيامبر و رسالتش می‌ایستاد، عملاً همین شبکه بود که تحت ریاست و نظارت اشراف قریش و مکه اداره می‌شد. از ابولهب، عموی پیامبر گرفته تا ابوجهل و ولید بن مغیره و تا مجموعه خاندان بنی امیه و در رأس‌شان ام جمیل همسر ابولهب.

     

4- در درجه نخست آنان پیامبر را که از نظر آنان هنوز جوان و خارج از حلقه بزرگان آن ایام بود،‌ نمی‌پذیرفتند. از نظر آنان اسلام، پیامبر را در موقعیت ریاست و سروری نسبت به آنان قرار می‌داد و این کلاً غیر قابل قبول بود. ظاهراً مخالفت شدید و دائمی ابولهب و همسرش به همین علت بوده است. آنان پیامبر را «ابن ابی کبشه» و «چوپان» و «چوپان زاده» می‌نامیدند و چنین لقبی به احتمال فراوان جهت تحقیر حضرت بود، اگرچه بعدها مسلمانان برای این لقب وجوه دیگری ذکر کردند.

در مرحله بعد آنان کوشیدند پیامبر را به حلقه خود به عنوان اشراف مکه و قریش داخل کنند که البته حضرت نپذیرفت و نمی‌توانست بپذیرد. اصولاً تعلیمات پیامبر در تعارض کامل با فرهنگ و اعتقادات و بلکه موقعیت آنان قرار داشت.

در نهایت در برابر اسلام و قرآن قرار گرفتند. از این زمان است که فشارها افزایش می‌باید و کسی جرئت نمی‌کند بدان نزدیک شود. معدودی از قریشیان و بزرگ زادگان مكه همچون حمزه و جعفر بن ابيطالب و مصعب بن عمیر اسلام مي‌‌آورند که اگرچه به دلیل جایگاه‌شان تحمل می‌شوند، امّا شرائط سختِ تحمیل شده، آنان را مجبور به مهاجرت می‌کند. در این مرحله بیشترین فشار بر روی پیامبر و طبقه ضعیفی است که به اسلام گرایش یافته بودند.

چنانکه گفته آمد آنچه مقاومت می‌کرد همين شبکه‌ای بود که بیان شد. شبکه‌ای که همه امتيازات را در دست داشت و برای حفظ موقعیت و ثروت و آینده خود، از هیچ اقدامی فروگذار نمی‌کرد و عملاً راه را بر همگان بسته بود. کسی نمی‌توانست به پیامبر نزدیک شود و سخنش را بشنود. تبلیغاتی وسیع علیه پیامبر وجود داشت که بسیار تاثیرگذار بود.

به این ترتیب عرصه بر ایشان و اصحاب‌شان پیوسته تنگ‌تر می‌شد. مسئله بیش از آنکه به فشارها و تضییقات مربوط شود به از بین بردن زمینه‌های تبلیغی مربوط می‌شد. صرفنظر از توطئه مکیان برای ترور پیامبر  در «لیله المبیت»، شرائط عمومی؛ خروج از مکه را ایجاب می‌کرد. به این معنی که حضرت برای ادامه فعالیت خود مجبور بود مکه را ترک گوید،‌ چرا که هیچ امکان بیشتری وجود نداشت. در برخی از حالات می‌باید در برابر سختی‌ها مقاومت کرد و این مقاومت زمینه و شرائط را تغییر می‌دهد و البته مواردی هم وجود دارد که می‌باید برای ادامه فعالیت راه دیگری یافت و در برابر موقعیت قفل شده، سرسختی نکرد و پیامبر چنین کرد.

   

5- در سه سال آخر حضور پیامبر در مکه كساني از دو قبیله اوس و خزرج به مکه می‌آمدند. این دو از نزاع‌های دائمی بین خود خسته و فرسوده شده و به دنبال راه حل بودند. ظاهراً اوسیان از مدتها قبل با قریشیان مرتبط بوده و به نوعی متحد آنها بودند. در سال یازدهم پس از بعثت خزرجیان جهت هم پیمانی به نزد قریشیان می‌آیند که با بی تفاوتی آنان مواجه می‌شوند و در مسیر بازگشت از اینکه نتوانسته بودند حمایت مکیان را جلب کنند یکدیگر را شماتت می‌کرده‌اند. اگرچه براساس نقل‌هایی تعداد کمی از این دو قبیله در نزد پیامبر، اسلام می‌آورند.

در سال بعد تعداد بيشتري از خزرجیان و تعداد کمی از اوسیان به نزد پیامبر می‌آیند. اسلام می‌آورند و با ایشان بیعت می‌کنند. پیامبر مصعب بن عمیر را که جوانی خوش سيما و فرهیخته بود، با آنان همراه می‌کند که اسلام و قرآن را به آنها بیاموزد و در مدینه تبلیغ کند. شخصیت مصعب و البته بلاغت قرآن و آموزه‌های اسلامی بسیاری را به خود جذب می‌کند. در مدینه آن زمان چنان شبکه‌ و مانعی که در مکه وجود داشت، وجود نداشت و مردم می‌توانستند به راحتی قرآن را بشنوند و با اسلام آشنا شوند.

اقدامات همراه با موفقیت مصعب موجب می‌شود که در سال بعد تعداد قابل توجهی از خزرجیان و تعداد کمتری از اوسیان به مکه آیند و اسلام آورند و با پیامبر بیعت کنند و پیمان بندند که در صورت مهاجرت پیامبر از ایشان حمایت کنند. در کنار آن آرزو می‌کنند که به برکت وجود پیامبر خونریزی بی سرانجام بین دو قبیله بزرگ پایان پذیرد و بدین گونه مقدمات مهاجرت فراهم می‌آید.

نكته اين است كه علیرغم تمامی مخالفت‌ها و دشمنی‌ها، مکیان و بزرگان قریش عملاً تحت تاثیر اخلاق کریمانه پیامبر قرار گرفتند. غرور و تکبر آنان مانع از آن بود که به آئین پیامبر گردن نهند، امّا با توجه به شواهد و قرائن فراوان و واقعیت‌هایی که بعدها خود را نشان داد، عمیقاً تحت تأثیر بزرگ‌منشی حضرتش قرار گرفتند. همین جریان بود که پس از فتح مکه به پذیرش سريع و وسیع اسلام منجر شد.

     

6- اصولاً اعراب در آن ایام دو ویژگی مهم داشتند. یکی حسّاسیت شدید آنان بود و دیگری غرور و تعصّب‌شان. شرائط طبیعی و تاریخی، ساختارهای قبیله‌ای، تمایل به افتخار به قبیله و عشیره و گذشته خود، چنین خصوصیاتی را موجب شده بود. به سرعت و به شدت در برابر هر آنچه مورد پسندشان نبود و از آن نوعی بی احترامی نسبت به خود و خاندان و میراث خود را استشمام می‌کردند، برانگیخته می‌شدند و حتی دست به شمشیر می‌بردند و هیچ نوع تعرضی را نسبت به آنچه برای آنان مقدس بود، نمی‌پذیرفتند.

در چنین شرائطی کم و بیش صبر و بردباری و مدارا و گذشت چندان مفهوم نبود. اصل بر ایستادن بود و دیگر هیچ؛ حال به هر قیمتی که تمام شود. اصولاً شأن و منزلت افراد متناسب بود با میزان مقاومت و بلکه فداکاری‌شان در برابر هر آنچه نمی‌پسندید. بخشی از مقاومت آنان در برابر پیامبر به همین دلائل بود.

احتمالاً در شرائط آن روز برای نخستین بار بود که فردی همچون پیامبر در برابر تمامی فشارها و بدگویی‌ها و تمسخرها، بردباری نشان می‌داد و هیچگاه از چارچوب اخلاقیات بزرگوارانه خارج نشد. این جریان آنان را قلباً منفعل می‌ساخت، اگرچه نمی‌توانستند آن را بیان کنند و نشان دهند. همچنانكه عميقاً تحت تاثير بلاغت قرآن قرار مي‌گرفتند، امّا بدان اعتراف نمي‌كردند. مبادا مجبور شوند حقانيت پيامبر و رسالت ايشان را بپذيرند. مضافاً که آنان پیامبر و اصالت‌های خانوادگی‌شان را می‌شناختند و این در جای خود عاملی تعیین کننده بود.

چنانکه گفتیم همین واقعیت‌ها بود که به پذیرش سریع اسلام مکیان و قریشیان پس از فتح مکه، کمک کرد. پس از آنکه پیامبر فرمود: «امروز روز رحمت و بخشش است» نه روز انتقام‌ستاني که توسط سعد بن عباده بیان شد، قریشیان خطاب به ایشان گفتند: «برادری بزرگوار و فرزند برادری بزرگوار!» چنین سخنی به دلیل پیروزی پیامبر نیست، عمدتاً به دلیل تجربیات قبلی است. همین تجربیات است که تعصب كور و غرورشان را شکست و به اسلام گردن نهادند. این پیروزی اخلاق کریمانه و بزرگوارانه بر لجاجت و تکبر بود كه البته ظهورش محتاج به زمان بود. اگر آن پشتوانه اخلاقی سیزده ساله نبود، مطمئناً نتیجه چنین نمی‌شد.

   

7- احتمالاً اعترافات بعدي سهيل بن عمرو نمونه خوبي باشد از آنچه گفته آمد. سهيل از بزرگان و زبان آوران قريش و از مخالفان بي پرواي پيامبر بود و با زبان آوري خويش عليه حضرتش سخن مي‌گفت. او در جنگ‌هاي بدر و احد و خندق شركت داشت و در جنگ بدر اسير شد. با توجه به تبليغات او عليه اسلام، عمر به پيامبر گفت دندان ثنايايش را بشكنيد كه ديگر نتواند سخن پردازي كند. پيامبر فرمود او تغيير خواهد كرد و در خدمت اسلام قرار خواهد گرفت و چنانكه خواهيم ديد، چنين شد.

موقعيت او موجب شد تا از جانب قريشيان قرارداد صلح حديبيّه را امضاء كند كه خود داستان ديگري است. به هرحال او پس از فتح مكه اسلام آورد و معروف چنين است كه جمله «برادر بزرگوار و پسر برادر بزرگوار» را براي اولين بار سهيل بيان داشت و البته ديگران تكرار كردند. او پس از پذيرش اسلام به شدت از آنچه قبلاً انجام داده بود، پشيمان شد و پوزش خواست و تلاش كرد با عبادت و فداكاري، گذشته خود را جبران كند. او در جنگ يرموك شركت كرد كه يا در اثناي جنگ كشته شد و يا با بيماري طاعون كه در آن ايام در منطقه يرموك شيوع داشت، زندگاني را بدرود گفت. هم او بود كه پس از رحلت پيامبر در برابر مكيان كه قصد عدول از اسلام را داشتند و فتنه‌هاي اهل ردّه آنان را تحريك كرده بود، ايستاد و گفت هر آن كس چنين كند با شمشير مجازات مي‌شود.

چنين موضعي به ناگهان ايجاد نشد و ناشي از پيروزي نظامي پيامبر نيست. سوابق آن به همان ساليان مكه بازمي‌گردد و رفتار و اخلاقي كه از حضرتش سراغ داشتند. در جامعه‌اي كه اصل بر غرور و تعصب و لجاجت است، بزرگواري و بزرگ‌منشي طبيعتاً افراد و خاصه نخبگان را تحت تأثير قرار مي‌دهد، اگرچه نتوانند آن را اظهار كنند. در چنين جامعه‌اي عملاً اخلاق به مراتب بيش از هر عامل ديگري تعيين كننده موفقيت تبليغي است.

کیفیت ورود پیامبر به مدینه مشتمل بر نکات فراوانی است که از آن درمی‌گذریم. مهم این است که ایشان به هنگام اقامت‌شان هم در حومه شهر برای نخستین بار مسجدی – مسجد قبا – بنا می‌کنند و هم در مرکز مدینه که محل اقامت دائمی ایشان است، مسجد ديگري – مسجد النبی –.

در منطقه حجاز به عکس کشورهای مجاور معابد متعددی وجود نداشت و به همین ترتیب مراکزی که محل گردآمدن مردم باشد، نیز وجود نداشت. مضافاً که مسجد محل اقامه جماعت و جمعه و نیز محل انجام سایر امور دینی و بلکه دینی – دنیوی بود. مسلمانان می‌بایست در شبانه روز حداقل پنج بار در مسجد حاضر شوند و در کنار یکدیگر به عبادتی دسته جمعی بپردازند.

چنین جریانی به کلی متفاوت بود با آداب و رسوم اعراب آن زمان. هر قبیله و احیاناً هر مجموعه‌ای، بت خاص خود را داشت. این بدان معنی بود که صرفاً افراد آن قبیله و یا آن گروه می‌توانستند بدان بت و یا مکان آن بت نزدیک شوند؛ اما در اینجا همه در کنار یکدیگر قرار می‌گرفتند. اصولاً بت‌هاي متعدد خود عاملي براي تفرقه و انشقاق اجتماعي بود. از اوس و خزرج گرفته تا قبائل کوچکتر ساکن در مدینه و تا مهاجرانی که از مکه و یا از نقاط دیگر آمده بودند و هر یک متعلق به قبیله و گروه خاص خود بودند.

     

8- مدینه به عکس مکه شهری است با زمینه کشاورزی و با مساحتی بزرگ و جمعیتی نسبتاً پراکنده و غیر متمرکز. قبائلش نیز یکجانشین هستند و متفاوت با عموم قبائل منطقه حجاز، که پیوسته در حرکت بودند و در پی آب و چراگاه. همچنانکه قبائل متعدد یهودی هم در این شهر و اطراف آن مسکن گزیده‌اند که سه قبیله بنی قریظه، بنی النضیر و بنی قینقاع سرآمد آنان هستند. شرائط طبیعی و زیستی و عمومی به کلی متفاوت با مکه است.

مشکل بزرگ این بود که قبل از هجرت، اوسیان و خزرجیان پذیرفته بودند که عبدالله بن ابیّ را که بزرگ قبیله خزرج بود، به ریاست بردارند. این ابتکار جهت جلوگیری از اختلاف و جنگ بود و البته عبدالله حامیان و دستیاران خود را داشت. آمدن پیامبر این تصمیم را تحت الشعاع قرار داد که گویا موجب خوشحالی گروهی شد که مایل نبودند عبدالله و به طور کلی یک خزرجی ریاست مدینه را به عهده گیرد.

در اینجا دو نکته دیگر وجود داشت. اول اینکه پیامبر با دعوت بزرگانی از اوسیان و خزرجیان و جهت ایجاد صلح و برادری بین آنان به مدینه آمد؛ مهم اين بود كه هر دو از ايشان دعوت كرده بودند و نه يك قبيله. دوم اینکه اینان تعهد کرده بودند از ایشان در برابر دشمنان دفاع کنند، چراکه این احتمال وجود داشت که مکیان استرداد پیامبر را از یثربیان بخواهند، همانگونه که نمایندگانشان از نجاشی خواستند تا مهاجران مسلمان پناهنده به حبشه را اخراج کند و به ایشان تحویل دهد.

به این ترتیب پیامبر عملا در رأس مدینه قرار گرفت، بدون آنکه خود در این راه تلاشی کرده باشد. چنین جریانی حسادت و مخالفت شدید ابن ابیّ و هوادارانش را موجب شد و مدتی بعد قبائل کوچک و بزرگ یهودی را نيز حساس کرد. یهودیان در مدینه،‌ و به طور کلی در حجاز به دلیل جایگاه علمی و صنعتی و مالی‌شان، مورد احترام و تکریم بودند. آمدن پیامبر و وضعیت جدید، نگرانی عمیق آنان را موجب شد. مدتی بعد کوشیدند تا با ناراضیان داخلی و قدرت‌های فرا مدینه‌ای، اعم از قریش و قبائل دیگر بر علیه مسلمانان، متحد شوند. بدین ترتیب پیامبر و اصحابش در شرائط پیچیده و درهم تنیده‌اي قرار گرفتند و اين مديريت كاملاً جديدي مي‌طلبيد كه به كلي با آنچه در مكه وجود داشت، متفاوت بود و عملاً چنين شد. اگرچه شأن و منزلت پيامبر بزرگتر از آن است كه در مورد ايشان از اصطلاح «شاهكار» استفاده شود، امّا مديريت ايشان در مدينه شاهكاري واقعي است.

   

9- توفيق اين مديريت را دلائل فراواني است و از مهمترين‌هايش اينكه پيامبر دقيقاً قبائل مختلف و سوابق و حسّاسيت‌هايشان را مي‌شناخت. همچنانكه با يهوديان و موقعيت و توقعات‌شان به خوبي آشنا بود و مهمتر اينكه حداقل در نخستين سال‌ها به خوبي مي‌دانست كه از كدامين جايگاه و با چه روشي سخن بگويد و احياناً فرمان دهد و البته اين ويژگي تا پايان عمر حضرت ادامه يافت، امّا بهرحال اين جريان در ساليان اول قابل ملاحظه‌تر است.

اين موضوع بيش از آنكه حاكي از نوعي اخلاق متواضعانه باشد، ناشي از مديريتي سنجيده است. در جامعه‌اي كه به سرعت و به شدت عصبي مي‌شود و به هنگام عصبانيت به چيزي جز تحقق اراده خود نمي‌انديشد و هيچ نوع تأمل و مشاوره‌اي را نمي‌پذيرد فرد تازه وارد نمي‌تواند به گونه‌اي عمل كند كه حساسيّت‌ها و در نهايت مخالفت‌ها را برانگيزد.

عليرغم اختلافات سابقه‌دار يثربيان و مكيان و اينكه گروه اول قحطاني و گروه دوم عدناني بودند و اين دو حتي بعد از اسلام نيز كمتر يكديگر را تحمل مي‌كردند، امّا به احتمال فراوان هيچگاه از پيامبر به عنوان فردي عدناني كه خواهان تسلط بر آنها است، ياد نكردند و با چنين عناويني، حتي مخالفانشان، ايشان را مورد خطاب قرار ندادند. اين همه ناشي از اين واقعيت بود كه حضرت جايگاه خود را مي‌شناخت و به گونه‌اي عمل نمي‌كرد كه حساسيت و مخالفتي برانگيزد. اگرچه بعدها از جانب مسلمانان و مورخان و عالمان مسلمان جايگاه پيامبر در مدينه و روش ايشان در تمشيت امور به گونه‌اي ديگر تصوير شد.

به عبارت ديگر حضرت مي‌دانست در آنجا كه قدرت منشاء ديني دارد، ويژگي‌هاي خاص خود را دارد كه لزوماً مي‌بايد رعايت شود. اصل در اينجا حفظ وحدت و يكپارچگي جماعت مومنان است و اينان تصورات و تفكرات و ايده‌هاي خاص خود را دارند و عميقاً تحت تأثير شرايط محيطي هستند كه نمي‌توان نسبت بدان، بي تفاوت بود. مخصوصاً در آنجا كه مخالفاني وجود دارند و تبليغ و كارشكني مي‌كنند. این بدین معنی است که می‌باید هرآنچه لازم است رعايت شود، رعايت شود و در غير اين صورت قدرت فرد خواهد پاشيد چرا كه تكيه‌گاهش را از دست مي‌دهد.

   

10- پیامبر پس از استقرارش در مدینه پیمان‌هایی با قبائل کوچک و بزرگ موجود در شهر و نیز با قبائل یهودی منعقد ساخت و حقوق و وظایف و تعهدات هریک را مشخص کرد. احتمالاً برای اولین بار بود که حداقل در مدینه چنین پیمان‌هایی بسته می‌شد و پیامبر حداقل در آن زمان نه به عنوان رهبر، بلکه به عنوان شخصیتی که از ایشان دعوت شده بود تا در پرتو حضورش مشکل بین دو قبیله بزرگ اوس و خزرج اصلاح شود، ظاهر شد و به همین دلیل حساسیتی برنیانگیخت. قراردادها و پيمان‌هايي كه عرضه شد تا بدان حدّ دقیق و بیطرفانه بود که همگان آن را پذیرفتند. این نخستین مرحله از «مدیریت» ایشان بود.

اصل اين بود كه عبدالله بن ابي و گروهش را كه با توجه به شرائط حاكم به اسلام گرويده بودند و به تعبير قرآن از منافقان بودند، به حداكثر ممكن تحمل شوند. در مواردي عبدالله صريحاً در برابر پيامبر مي‌ايستاد و به تحريك عصبيت‌هاي قبيله‌اي مي‌پرداخت. اين تحريك‌ها مي‌توانست انسجام داخلي را فروريزد و مسلمانان را در برابر يكديگر قرار دهد. فرزندش تا بدان حدّ ناراحت مي‌شد كه اجازه مي‌خواست تا پدر را ترور كند و پيامبر او را آرام مي‌ساخت و چنين اجازه‌اي نمي‌داد.

در برابر انتقاد و سرزنش و شماتت آنان بردباري و سكوت مي‌كرد. اين مدارا بعضاً اعتراض اطرافيان را برمي‌انگيخت و حضرت مجبور بود آنها را به گونه‌هاي مختلف آرام كند. اگرچه اين نمونه و نمونه‌هاي فراوان مشابه آن حاكي از سعه صدر و مكارم اخلاقي پيامبر بود، اما از نقطه نظري ديگر اين همه از الزامات مديريت جامعه چندپاره آن زمان بود. در بخش‌هاي آينده به نمونه‌هاي بيشتري اشاره خواهيم كرد. همين مديريت سنجيده و آينده نگر بود كه ابتكار عمل را از دست كساني چون عبدالله بن ابي مي‌گرفت و ديگران را قانع مي‌ساخت كه رياست پيامبر به مراتب مطلوب‌تر از كساني چون ابن ابيّ است.

براي تبليغ و معرفي اسلام، مدينه محيطي باز و آزاد بود. افراد مي‌آمدند و به سخنان پيامبر گوش فرا مي‌دادند و مهمتر آنكه تحت تأثير اخلاق و رفتار و بزرگ‌منشي حضرت قرار مي‌گرفتند و تقريباً بدون دل‌واپسي اسلام را مي‌پذيرفتند. بدون آنكه احساس ترس و نگراني كنند. به اين ترتيب اسلام مناطق اطراف مدينه را تحت تأثير قرار مي‌داد.

   

11- مهاجرت مخفيانه پيامبر مكيان را عصباني كرد. چنين جرياني براي آنان غيرقابل تحمّل بود و به دنبال آن بودند كه به مسلمانان ضربه‌اي كاري وارد آورند و البته در تصورشان نمي‌گنجيد كه در طي ساليان بعد، اسلام به قدرتي بزرگ تبديل شود و در نهايت شهر آنان را فتح كند. هيچكس چنين احتمالي نمي‌داد.

پس از زد و خوردهای موردی در نهايت تصميم به جنگ گرفتند به اين اميد كه مشكل را براي هميشه از ميان بردارند. عموم بزرگان آنان در اين جنگ شركت كردند و برخي چون ابولهب كه به دليل بيماري توان حضور در جبهه را نداشت، بدان كمك مالي كرد. اين براي اولين بار بود كه مكيان سپاهي جهت جنگ در منطقه‌اي نسبتاً دور دست فراهم مي‌آوردند.

در ميدان نبرد – جنگ بدر – بسياري از بزرگان قريش كشته و يا اسير شدند و اين كاملاً غيرمنتظره بود و البته سرنوشت جنگ به مسلمانان اعتماد به نفس بخشيد. آنچه اين اعتماد به نفس را خدشه‌دار مي‌ساخت انتقادها و حاشيه‌هاي بي امان منافقان بود كه واقعيت‌ها را به گونه‌اي به كلي متفاوت تصوير مي‌كردند. به نوبه خود اين انتقادها مانع از آن بود كه مسلمانان طعم پيروزي را متناسب با عظمت آن احساس كنند و اينكه پيامبر در جايگاه فراتري قرار گيرد.

جنگ بعدي، جنگ احد بود. اين جنگ ادامه جنگ بدر بود و بيشتر براي انتقام‌ستاني بود و نه نابودي دين جديد. جنگ بدر چنين بود، اگرچه بدان توفيق نيافتند. شايد به همين علت بود كه تعدادی از زنان بزرگان مكه جهت تشويق و تحريض جنگجويان به مدينه آمدند. اينان عمدتاً درصدد انتقام گرفتن از قاتلان وابستگان‌شان بودند. اشعار و به عنواني رجزهايي كه از آنان نقل شده همگي حاكي از نکات ياد شده است.

جنگ در ابتدا به سود مسلمانان پايان يافت، امّا به دلائلي اينان شكست خوردند و تعداد قابل ملاحظه‌اي از شخصيت‌هاي مسلمان به شهادت رسيدند و بدن برخي از آنان به عنوان انتقام، مورد تعرّض وحشيانه قرار گرفت كه گويا در جنگ‌هاي اعراب كمتر سابقه داشت. چون از ابتدا هدف انتقام‌ستاني بود، پس از پيروزي در جبهه، به مكه بازگشتند و به جنگ ادامه ندادند.

     

12- اين جنگ براي پيامبر و مسلمانان گران تمام شد. مشكل بزرگتر زبان درازي و زخم زبان منافقان بود كه پي‌ آمدهايش بيش از شكست در جبهه بود. پيامبر اين همه را تحمل مي‌كرد و به مسلمانان دل‌داري مي‌داد. عملاً از جنگ احد به بعد است كه شبكه تبليغاتي منافقان شكل مي‌گيرد و به گونه‌های مختلف در برابر پیامبر قرار می‌گیرند، امّا روش حضرت کماکان تحمل آنها است. صرف نظر از بعد اخلاقی که ناشی از سماحت و بزرگواری بود، عملاً چاره‌ای جز این نبود. در آن جامعه نوپای مورد تهدید دائمی، چاره‌ای جز مدارا و خویشتن‌داری نبود.

جنگ احد هم موقعیت مسلمانان را در مناطق اطراف تضعیف کرد و هم موجب تقویت روحیه قبائل مختلف یهودی شد. اینان که تا قبل از این جنگ عمدتاً زبانی هتاک و استهزاء کننده داشتند، در پی هم‌پیمانی با مشرکان برآمدند بدین هدف که کلاً جامعه مسلمان را نابود سازند و طبیعتاً همکاری موثری با منافقان درون مدینه، داشتند.

شرائط پس از جنگ احد پیوسته سخت‌تر و تهدیدآمیزتر می‌شد. همه افراد و گروه‌هاي مخالف تهییج شده بودند. از قریشیان گرفته تا قبائل بدوی پراکنده در صحاری حجاز و تا یهودیان اطراف مدینه و حتی قبیله بنی قریظه که با پیامبر پیمان داشتند و تا منافقان داخل مدینه که فرصت بسیار مناسبی یافته بودند تا خشم فرو خورده خویش را برون ریزند.

     

13- این همه زمینه ساز جنگ خندق بود. لشگری بزرگ فراهم آمده و در اطراف مدینه اردو زده بود. این احتمالاً بزرگترین لشگری بود که تا آن زمان حجاز به خود دیده بود. هدف مشترک، توبره کردن خاک مدینه بود و نابودی نهایی اسلام و مسلمانان.  به این همه باید به مشکلات داخلی موجود در مدینه يعني گروه منافقان اشاره کرد که به سختی فعالیت می‌کردند. آنها به شکست سخت و نهايي مسلمانان اطمینان داشتند و گویی پرده‌های مجامله و رودربایستی را دریده بودند و عملاً در برابر پیامبر قرار داشتند.

دشواری شرائط را از سخنان پیامبر می‌توان دریافت. هنگامی که پیامبر از رزمنده‌ای دعوت کرد که به مقابله با عمرو بن عبدود که قهرمان قهرمانان قریشیان و اعراب بود و مبارز می‌طلبید، برخیزد؛ تنها علی بن ابیطالب بود که سه بار برخاست و زمانی که عازم میدان گردید حضرت فرمود: «تمامی اسلام در برابر تمامی کفر قرار گرفت» و یا پس از کشته شدن عمرو فرمودند «ضربه علی بن ابیطالب برتر از عبادت امت من تا روز رستاخیز است» که البته این روایت به گونه‌های مختلفی نقل شده است.

این تعابیر خود نشان دهنده حساسیت فوق العاده این جنگ است و اینکه مسئله بود و نبود اسلام مطرح بود و نه جنگی همچون جنگ‌های دیگر. در اینجا صحبت از مسائل ریز و درشت این جنگ نیست، مسئله اداره جامعه کوچک مسلمان آن ایام است که مورد انواع و اقسام هجوم‌های تبلیغاتی و نظامی قرار گرفته بود.

بدون شک تأییدات الهی را در این میان بیشترین سهم است، امّا نمی‌توان واقعیت‌هایی را که وجود داشت و اینکه پیامبر چگونه با آنها برخورد و تعامل كرده و در نهایت اوضاع را مدیریت می‌کرد، نادیده انگاشت. با کمال ناباوری این جنگ با پراکنده شدن قبائل بدویِ بدان پیوسته و شرائط نامناسب جوّی و دل سردی مکیان به دلیل کشته شدن قهرمان‌شان، عمرو بن عبدود، به گونه‌ای یک‌جانبه پایان یافت. به این معنی که مکیان تصمیم به بازگشت گرفتند. در اين جنگ تعداد بسیار معدودی از سپاهيان دو طرف کشته شدند و اين خود نشان دهنده ماهيت شكننده مهاجمان و تدابير و پيش‌گيري‌هاي مديريتي پيامبر بود.

     

14- پیامبر شخصاً در جبهه حاضر بود و همه امور تحت نظارت و فرمان‌دهي ایشان انجام می‌گرفت. عقیم کردن اقدامات کسانی که به چیزی جز نابودی اسلام نمی‌اندیشیدند، به راستی تعجب آور است و عملاً چنین شد. پس از این جنگ، یهودیان به دلیل عهدشکنی و کارشکنی‌های متعدد از اطراف مدینه رانده شدند و علیرغم فعالیت مداوم منافقان هوادار عبدالله بن ابیّ آنان باز هم مورد مدارا قرار گرفتند. این جریان جهت حفط انسجام داخلی مدینه بود که تا پایان عمر پیامبر ادامه یافت. این در حالی بود که برخی از مسلمانان به نسبت بدين سياست اعتراض داشتند، امّا مصلحت چنانکه خواهیم دید در حفظ آن بود. معترضان مسلمان كه تا پايان عمر پيامبر پيوسته به روش‌هاي مسالمت آميز پيامبر اعتراض مي‌كردند، عموماً در چارچوب فرهنگ عربي حاكم مسائل را درمي‌يافتند و اينكه در برابر كوچكترين اقدام و كنشي، واكنش نشان داده شود؛ اما منطق پيامبر و آينده نگري حضرتش مسائل را به گونه‌اي ديگر مي‌فهميد و برنامه‌ريزي مي‌كرد.

به بيان ديگر چارچوب و پارادايم تصميم گيري و تصميم سازي پيامبر به كلي متفاوت بود با چارچوب و پارادايم تصميم سازي‌هاي جامعه عربي آن دوران. آنچه براي آنان مطرح بود واكنش نشان دادن به هر نوع كنشي بود كه نمي‌پسنديدند، حال به هر قيمت كه تمام شود. اين نشانه شجاعت و مردانگي و وفاداري به ميراث اجدادي و افتخار قبيله‌اي و يا شخصي بود. در اين ميان محاسبه و شكل دادن به حوادث به گونه‌اي كه نتيجه نهايي به طور طبيعي منافع و مصالح را تأمين و تضمين كند، جايگاهي نداشت.

مديريت پيامبر به كلي متفاوت با اين ديدگاه بود. مسئله اين نبود كه واكنشي سريع به آنچه اتفاق مي‌افتاد، نشان داده شود، مهم اين بود كه زمينه متناسب با اهداف مورد نظر تغيير يابد و بلكه آن را تغيير دهند. با توجه به اين نكته ديگر بدگويي‌ها و مخالفت‌ها و كارشكني‌هاي شخصي و موردي اهميت چنداني نداشت. حال از جانب عبدالله بن ابيّ باشد و يا اطرافيان او و منافقان ديگر، مگر آنكه اين اقدامات از حدّي فراتر رود و نتوان نسبت به پي‌آمدهايش بي تفاوت ماند.

     

15- در اینجا لازم است در مورد موقعیت یهودیان و سیاست پیامبر نسبت بدانها اشارتی رود.

در منطقه حجاز و کم و بیش در مجموع جزیره العرب صرفاً اعراب زندگی می‌کردند. اگرچه لهجه‌های مختلفی داشتند، اما زبان همگی عربی بود و به لحاظ نژادی همگی عرب تبار بودند. در بین آنها عملاً قومیت‌ و نژادهای دیگری وجود نداشت. حتی مسیحیانش عرب تبار بودند و خود را عرب می‌دانستند. اعرابی بودند که مسیحیت را پذیرفته بودند. مسيحيان با ريشه آرامي نيز عمدتاً بدان دليل كه فرهنگ و زبان اين دو به يكديگر نزديك بود، خود را عرب مي‌دانستند و عرب احساس مي‌كردند. اگر احیاناً کسانی چون ایرانیان موجود در یمن هم وجود داشتند، امّا با جامعه پذیرنده و فرهنگش هماهنگ شده و جامعه پذیرنده نیز آنان را پذیرفته بود.

در مورد یهودیان داستان به گونه‌ای دیگر بود. مسئله صرفاً به جزیره العرب مربوط نمی‌شد، اصولاً یهودیان چندان با جامعه پذیرنده هماهنگ نمی‌شوند. به دلائلی این سخن در مورد جوامع اسلامی صدق نمی‌کند، امّا حداقل در اروپا و بطور كلي قلمرو امپراطوري روم، داستان چنین است. یهودیان بومی در عموم کشورهای منطقه ما عموماً فرهنگ جامعه خویش را پذیرفته و به بخشی از آن تبدیل شده‌اند چه در بين ايرانيان و يا ترك‌ها و اعراب. اگرچه در دوران جدید به دلیل تبلیغات وسیع و شدید یهودیان با گرایش‌هاي سیاسی‌ افراطی و صهيونيستي، گروهی از یهودیان بومی تحت تأثیر آنان قرار گرفتند و از جامعه و فرهنگ خود جدا شدند و يا تا حدودي جدا شدند.

اینکه چرا در اروپا و در کشورهای اسلامی مسئله چنین بوده، بحث مستقلی است. تا آنجا که به بحث کنونی مربوط می‌شود، اینکه یهودیان در شبه جزیره و خاصه در مدینه به اعتباری «کلونی» و «مجموعه» خاص خود را داشتند. به دلائلی که گفته آمد آنان در نزد اعراب محترم بودند، امّا عملاً به بخشی از جامعه عربی، چه قبل و چه بعد از ظهور اسلام، تبدیل نشدند، آن‌گونه که مثلاً مسیحیان منطقه حیره و شرق شبه جزیره و یا مسیحیان منطقه شمال شبه جزیره به بخشی از جامعه عربی تبدیل شدند.

     

16- این جریان را دلائل فراوانی است. قسمتی به ویژگی‌های قومی و فرهنگی و بلكه ديني آنان مربوط می‌شود و بخشی به اراده آنان که می‌باید از محیط اطراف خود فاصله داشته باشند و در آن هضم نشوند. چنین واقعیتی را در مورد سه قبیله بزرگ مدینه و قبائل کوچک دیگر آنها وجود داشت و حداقل در آن زمان این ویژگی‌ها انسجام طبیعی جامعه نوپای آن روزگار را عمیقاً خدشه‌دار می‌ساخت و به احتمال فراوان همین نکته بود که به کوچ دادن آنان منجر شد.

آن چنانكه از شواهد و قرائن برمي‌آيد آنان مايل بودند كه در مدينه جديد از همان احترام و جايگاهي برخوردار باشند، كه در گذشته داشته‌اند. آنان به واقع نخبگان يثرب و بلكه شبه جزيره بشمار مي‌آمدند. چه به لحاظ علمي و چه به لحاظ مالي و حتي صنعتي، البته صنعت در مفهوم قديم آن. نمي‌خواستند بپذيرند اوضاع به كلي دگرگون شده و آنان مي‌بايد آن را بپذيرند و خود را با شرائط جديد تطبيق دهند. هدف آنان عملاً بازگرداندن اوضاع به دوران قبل از هجرت پيامبر بود. به احتمال فراوان تصميم به كوچ دادن آنان كه با صلاحديد و بلكه اصرار متحدان عرب‌شان و خصوصاً اوسيان انجام گرفت، بدين علت بود.

موضوع اخير مدت‌ها است كه مورد توجه و كنكاش، به ويژه از جانب غربيان قرار گرفته است كه بيشتر نتايج سياسي و نه علمي آن، مورد نظر است. اين مسئله با توجه به روند تحولات كنوني و قدرت يافتن راستگرايان افراطي و اصالت‌گرايان افراطي يهودي در آينده بيشتر مورد توجه قرار خواهد گرفت و بعيد نيست آنان از بابت آنچه اتفاق افتاده از عربستان ادّعاي غرامت كنند و حتي مالكيت زمين‌هايي را مدعي شوند. مدتي است كه گرفتن غرامت از كشورهاي عربي را به دليل مهاجرت يهودي‌هايشان مطرح كرده‌اند و برآورد كرده‌اند كه اينان مي‌بايد دويست و پنجاه ميليارد دلار بپردازند. از مراكش و ليبي گرفته تا عراق و مصر و ديگر ممالك عربي.

   

17- به هرحال مديريت پيامبر در مدينه، تحمّل حداكثري نسبت به ناراضيان و منافقان داخلي بود و در كنار آن بهره گرفتن از افراد و فرصت‌ها. سياست پيامبر در جريان صلح حديبيه و بندهاي مورد توافق، عملاً زمينه ساز فتح مكه گرديد و اگر جز اين بود مطمئناً مسلمانان قادر به فتح مكه، لااقل در چنان مدت كوتاهي نبودند. حضرت مي‌دانست كه چگونه با منطق بدوي محيط اطرافش تعامل كند و چگونه به شرائط به گونه‌اي شكل دهد كه نتيجه در نهايت به نفع مسلمانان تمام شود.

مواد مندرج در اين قرارداد صلح برحسب ظاهر به نفع قريشيان بود، امّا با توجه به مجموع شرائط و روند و منطق تحولي حوادث چنانكه دو سال بعد نشان داده شد، اين پيمان عملاً به نفع مسلمانان بود؛ اگرچه ظاهر آن، چنين نبود. درست به همين علت بود كه مورد مخالفت شديد عمر قرار گرفت. او احساس مي‌كرد كه در اين قرارداد مسلمانان مورد تحقير قرار گرفته‌اند و به همين علت سروصداي زيادي به راه انداخت. عليرغم توضيح و بردباري پيامبر او به راه خود ادامه داد تا بدانجا كه حضرت كلام درشتي فرمود «ثكلتك امك» كه گويا هيچگاه بدان تفوّه نكرده بود.

علت اصلي چنانكه يادآور شديم اين بود كه پيامبر در چارچوبي فكر و عمل مي‌كرد و بيشتر به آينده مي‌نگريست و عمر در چارچوب عرف اعراب كه صرفاً زمان حال را مي‌ديد. او مي‌گفت مسلمانان مي‌بايد هم‌ رديف او و هم طراز مكيان ديده شوند كه البته قريشيان آن را نمي‌پذيرفتند. مهم اين بود اين پيماني كه نهايتش به نفع مسلمانان بود، امضا شود و به حواشي آن همچون گذاشتن نام خداوند و يا رسالت پيامبر و امثال آن پرداخته نشود. با توجه به شرائط، صرف اين عهدنامه تعيين كننده و تضمين كننده پيروزي نهايي مسلمانان بود.

نمونه ديگر داستان، فتح مكه است كه واجد نكات فراواني است. از جمله اينكه پيامبر منزل ابوسفيان را از جمله مكان‌هایی قرار داد كه مردم اگر بدان روند، مصون خواهند بود. ابوسفيان در آن زمان بزرگ قريشيان بود و حداقل سه جنگ بدر و احد و خندق را فرماندهي كرده بود. اين ابتكار او و گروه پرنفوذش را در برابر واقعيتي تمام شده، قرار داد. ضمن آنكه به مردم اطمينان بخشيد كه دين جديد در صدد حذف و يا پيكار با آنان و بزرگان‌شان نيست و اگر آن را بپذيرند با مشكلي مواجه نخواهند شد.

     

18- به احتمال قريب به يقين اين نوع مديريت كه بيان تفصيلي آن به طول مي‌انجامد، در مجموع شبه جزيره بي سابقه بوده است. تحت تاثير احساسات قرار نگرفتن و آينده را ديدن و شرائط را جهت رسيدن بدان تغيير دادن و از ظرفيت‌هاي آشكار و نهفته مشروع سود جستن. شايد مورد ديگر شكستن بت ثقيفيان باشد.

ثقيفيان در طائف زندگي مي‌كردند كه در مقايسه با مناطق ديگر حجاز منطقه‌اي پيشرفته‌تر، خوش آب و هواتر و كشاورزي‌تر بود و لذا خود را از ديگران به مراتب برتر مي‌دانستند و به شهر و آداب و رسوم و عقائدشان سخت تعصب داشتند. اين احساس برتري نوعي تعصب و تكبر را در آنان موجب شده بود و لذا به شدت در برابر پيامبر مقاومت مي‌كردند.

مدتي پس از فتح مكه مسلمانان كوشيدند طائف را فتح كنند كه با مقاومت سرسختانه اهالي و قلعه تسخيرناپذير آنان مواجه شدند. در نهايت محاصره را رها كرده و به مدينه بازگشتند. حوادثي رخ داد كه در نهايت ثقيفيان به اسلام گرايش يافتند. حال مسئله اين بود كه چه كس و يا كساني مي‌بايد بت آنان را – بت لات – بشكند. مأموريتي مهم و در عين حال خطرناك كه مي‌توانست به جنگي تمام‌ عيار و در عين حال بي نتيجه بيانجامد.

پيامبر جهت اجراي اين مأموريت ابوسفيان و مغيره بن شعبه را تعيين كرد؛ اقدامي بيش از حد هوشمندانه. ابوسفيان از گذشته‌هاي دور با آنان مرتبط بود و براي خوش‌گذراني بدانجا مي‌رفت كه داستان مفصلي دارد. مغيره كه شخصيتي متلون داشت و خود ثقيفي بود. اصولاً پذيرش اين مأموريت توسط اين دو به نوعي آنان را مجبور مي‌كرد كه عملا به مسلمان بودن خود اعتراف كنند و ثانياً شكستن بت توسط جز اين دو، به فتنه بزرگي منجر مي‌شد. معروف چنين است كه ثقيفيان به هنگام ديدن شكسته شدن بت معروف‌شان مي‌گريستند.

از اين نمونه‌ها در دوران مدينه فراوان مي‌توان بدست داد كه حاكي از مديريت بيش از حدّ سنجيده و آينده‌نگر پيامبر است.
www.mohammadivu.org.MOHR

    

     

     

    

    

اضافه کردن نظر


کد امنیتی
تازه سازی

 

به ما بپیوندید: 

instagram twtr fbk telegram Aparat

  

 
امروز:امروز:592
این هفته:این هفته:5794
در مجموع:در مجموع:7157566
Center
Pagerank